وصیت‌نامهٔ شهید ناصرالدین باغانی

🎙 فرازی از وصیت‌نامهٔ شهید ناصرالدین باغانی


🔰 هنگام تفکر

 

⭕ ما را به جرم عشق مؤاخذه می‌کنند. گویا نمی‌دانند که عشق گناه نیست. اما کدام عشق؟

 خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی عشق به سینهٔ مادر را به من یاد دادی. اما بزرگ‌تر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمی‌کرد پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی.

 مدتی گذشت دیگر عشق را آموخته بودم. اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه. به دنیا عشق ورزیدم. به مال‌ومنال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم. اما همهٔ این‌ها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد. یعنی عشق به تو.

 فهمیدم که عشق به تو پایدار است و دیگر عشق‌ها عشق‌های دروغین است. فهمیدم که «لا ینفعُ مالٌ و لا بنون». فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود، «یَفرّ المرءُ من أخیه و صاحبتِه و بَنیه و امّه و أبیه».

 

⭕ پس به عشق به تو دل بستم. بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خودم آمدم و دیدم که من کوچک‌تر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگ‌تر از آنی که معشوق من قرار بگیری. فهمیدم که در این مدت که فکر می‌کردم عاشق تو هستم اشتباه می‌کردم. این تو بودی که عاشق من بودی و مرا می‌کشاندی. اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم. ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادم. ولی باز به راه مستقیم آمده‌ام. حال می‌فهمم که این تو بوده‌ای که عاشق بنده‌ات بوده‌ای و هرگاه او صید شیطان شده تو دام شیطان را پاره کرده‌ای و هر شب به انتظار او نشسته‌ای تا بلکه یک شب او را ببینی. حالا می‌فهمم که تو عاشق صادق بنده‌ات هستی. بنده را چه که عاشق بشود!

 «عنقا شکارِ کس نشود دام بازگیر»

 



برچسب ها: